بوستان شوش، نامی آشنا برای پایتختنشینان است. در ضلع شمال غربی بوستان ساختمانی سفید با درهای بزرگ قرار دارد که رویش تابلوی مددسرای بانوان منطقه ۱۲ نصب شده است. این مددسرا تنها مرکز جامع کاهش آسیب بانوان نور سپید هدایت است که زیر نظر سازمان بهزیستی فعالیت می کند.
آدرس این بوستان را از هر کسی در هر منطقهای بپرسید شما را به میدان شوش راهنمایی میکند. بوستان شوش معروف است، اما نه به دلیل فضای زیبا و درختان سرسبز و محیط امن. اینجا کلونی اعتیاد است. محل یا پاتوق معتادانی است که آزادانه و در برابر چشم همه رهگذران ادوات مصرف مواد به دست میگیرند و مشغول تزریق مواد به رگ و خون و وجودشان میشوند. زن و مرد، پیر و جوان و حتی کوچک و بزرگ، همه و همه، در این بوستان یک وجه مشترک دارند و آن هم اعتیاد است. در چنین فضایی وجود مرکزی که زنان معتاد از آن به عنوان خانه امن یاد میکنند، دلها را قرص میکند به این که مسئولان میدانند در این بوستان چه خبر است و به همین دلیل این مرکز را ایجاد کردهاند. در ضلع شمال غربی بوستان ساختمانی سفید با درهای بزرگ قرار دارد که رویش تابلوی مددسرای بانوان منطقه ۱۲ نصب شده است. این مددسرا تنها مرکز جامع کاهش آسیب بانوان نور سپید هدایت است که زیر نظر سازمان بهزیستی فعالیت می کند.
بوستان شوش هیچ وقت خلوت نیست و همیشه معتادان و آسیبدیدگان در آن حضور دارند و در هر ساعت از شبانهروز میتوانید شاهد رفتارهای ناهنجار آنها باشید. خورشید کمکم به وسط آسمان میرسد که از ماشین پیاده میشوم و قدم در بوستان شوش میگذارم. یکی مشغول آواز خواندن و دیگری پایپ به دست نشسته است. کمی آن طرفتر زن و مردی مشغول صحبتند که ناگهان صدای زن برای گفتن ناسزا بلند میشود. جلوتر که میروم صحنههای دلهرهآورتری در برابر چشمانم نمایان میشود. دخترها و پسرهای کمسن و سال روی نیمکت نشستهاند و سیگار را از روی لب یکدیگر برمیدارند و پک میزنند و دودش را با حالتهای مختلف در هوا رها میکنند. کاملا مشخص است در میانشان غریبه ام. کاری به کسی ندارند و به غریبههایی چون من هم اصلا اهمیت نمیدهند. نگاه اطرافیان برایشان مهم نیست و هرکسی مشغول کار خودش است. دلم میخواهد دوربین به دست بگیرم و این تصاویر را ثبت کنم، اما حقیقت این است که جرأت این کار را در چنین محیطی در خودم نمیبینم. نزدیک مددسرا تجمع زنان بیش از مردان است. گروهی و انفرادی روی چمنها نشستهاند و گویا به روزگار فناشده خود و آینده نامعلومشان میاندیشند.
- نیلوفر در میان مرداب
برای همنشینی با آنها باید دل به دریا بزنم. دختر جوانی زیر سایه درخت دراز کشیده است. خودم را به او میرسانم و صادقانه میگویم خبرنگار هستم. چند ثانیه نگاهم میکند و میگوید: «خب! چی میخوای؟» نفس عمیقی میکشم و میگویم: «دلم میخواد در مورد زندگیت بدونم. اگر اجازه بدید دقایقی باهم صحبت کنیم.» بلند میشود و کمیخودش را مرتب میکند و میگوید: «عیبی نداره.» از او میخواهم از خودش بگوید. دوست ندارد اسم واقعیاش را بدانم و به همین دلیل خودش را نیلوفر معرفی میکند: «۲۰ سالمه. وقتی به خودم اومدم دیدم کنار بساط نشستهام. تموم زندگی من همینه.» دندانهایش سیاه شدهاند و دود سیاه مواد افیونی جوانی و زیباییاش را پوشانده است. دستم را به سمت مددسرا دراز میکنم و میگویم: «چرا به این مرکز نمیروید و از خدمات آنها برای برگشت به زندگی استفاده نمیکنید؟» سرش را به سمت در بزرگ مددسرا میچرخاند و میگوید: «من ته خطم و زندگی برام معنا و مفهوم نداره. وقتی همه چیز رو باختم چرا باید به آینده امیدوارم باشم؟» در ۲۰ سالگی و در اوج جوانی که همسالانش برای آینده برنامهریزی میکنند، نیلوفر از ته خط و ناامیدی میگوید. هنوز از حرفهایش در تعجبم که میگوید: «فقط موقع غذا میرم و غذا میگیرم و بعدش میام تو پارک میخورم. من از بودن تو ساختمان خفه میشم. دوست دارم همیشه تو فضای باز نفس بکشم.»
فردی که در مرداب فرو رفته است، تا وقتی نخواهد و همت نکند اطرافیان نمیتوانند به او کمک کنند. این نظر روانشناسان است و به همین دلیل از معتاد به عنوان بیمار یاد میکنند که خودش باید برای بهبودی و مداوا تصمیم بگیرد و بخواهد. نیلوفر گمان میکند زندگیاش به آخر رسیده است و به همین دلیل در عنفوان جوانی انگیزهای برای ماندن و پاک شدن و ادامه دادن ندارد.
- خو گرفتن به زندگی سیاه
در بوستان مشغول گشتوگذار هستم که ناگهان میبینمش. همین چند دقیقه قبل موقع خروج از مددسرا او را دیدم. آرایش غلیظی کرده است و یک کیف و یک ساک به همراه دارد. روی چمن نشسته و آینه کوچک ترکخوردهای به دست دارد و مشغول مرتب کردن موهایش است. با لبخند کنارش مینشینم، اما چهرهاش در هم میشود و میگوید: «چیه؟ نگاه داره؟» هنوز جواب ندادهام که میگوید: « «چی میخوای؟» درنگ جایز نیست و میگویم: «میخوام با هم حرف بزنیم.» به محض تمام شدن جملهام میگوید: «در مورد چی؟» بهترین فرصت است که بگویم: «در مورد خودت. زندگیات و این که چه کار میکنی؟» مثل این که دور خودش حصار کشیده است و دوست ندارد کسی خلوت تنهاییاش را به هم بزند. با صدایی خشن میگوید: «با تو؟ مگه تو کی هستی؟ برو بابا!» بلند میشوم که بروم. ناگهان نظرش عوض میشود و فرمایشی میگوید: «بشین!» معطل نمیشوم و مینشینم. اسمش را نمیگوید، اما آهی میکشد و میگوید: «امان از بیوفایی. ۵ سال پیش با پسری آشنا شدم و خیلی زود به هم علاقهمند شدیم. خانواده با رابطه من مخالف بودند، اما من در اوج جوانی همه آرزوهام رو کنار او میدیدم. بر خلاف مخالفت خانواده جواب بله دادم و بعد از ۲ سال متوجه شدم همسرم معتاده. اوایل جنگ و دعوا داشتیم، اما بعد از مدتی همراه بساطش شدم. اصلا باور نمیکردم مواد مصرف میکنم. روزها میگذشت و من و همسرم بیشتر آلوده میشدیم. اوایل برای تأمین مواد مشکلی نداشتیم، اما کمکم مصرفمون بالا رفت و دار و ندار زندگیمون رو فروختیم و آه در بساط نداشتم.» او از خانه فرار کرده است و چون خانوادهاش نپذیرفتهاند، به بوستان شوش پناه آورده است: «روزی که همسرم بیشرمانه از من خواست برای تأمین مواد تنفروشی کنم، تازه فهمیدم زندگیم سیاه شده. کنارش احساس امنیت نداشتم، پس ساکم رو بستم و راهی تهران شدم. اینجا جایی رو نمیشناختم و پرسونپرسون به بوستان شوش اومدم.»
میداند زندگیاش سیاه است، اما به گفته خودش ترک کردن سخت است و او تحمل این سختی را ندارد. او هم هر جا باشد فقط برای گرفتن غذا و خوابیدن خودش را به مددسرا میرساند. او میگوید: «نه تنها من بلکه اکثر کسانی که گرفتار اعتیادند، به این نوع زندگی اسفبار عادت کردهاند و تنها فکر و دغدغهشون تآمین مواده، نه خوراک و جای خواب.» حرفهایش که تمام میشود، یک بار دیگر بوستان شوش را نگاه میکنم. او راست میگوید. همه کسانی که اینجا هستند به زندگی خیابانی خو گرفتهاند و تمایلی به ترک این عادت ندارند.
- به سوی آرامش
داستان زندگی زنان آسیبدیده مثل هم است البته با اندکی تفاوت. هر چند همه نقطه شروع مشترکی ندارند، اما پایانشان مشترک است. از میان آسیبدیدگان اتراقکرده در بوستان شوش میگذرم و به در بزرگ مددسرای بانون میرسم. قبلا همه چیز هماهنگ شده است. نگهبان در را باز میکند. میز و صندلی در گوشهای از محوطه چیده شده و تعدادی از بانوان در حال گپوگفت هستند. مددکاران برای راهنمایی پیش میآیند و همراهشان وارد ساختمان میشوم.
ساختمان بزرگ و تمیز است. «سپیده علیزاده» مدیریت این مددسرا را که در کنارش تابلوی مرکز جامع کاهش آسیب بانوان سپید نور هدایت هم نصب شده است، به عهده دارد. مددکاران لباس فرم به تن دارند و مددجویان را به اسم کوچک صدا میکنند. نحوه برخوردها نشان میدهد رابطه صمیمی میان مددکاران و مددجویان وجود دارد. قرار بود اینجا صد نفر از مددجویان را پذیرش کنند، اما با توجه به شرایط فعلی تقاضای دریافت خدمات از این مرکز زیاد است.
به گفته علیزاده بیش از ۱۹۰ نفر در این مرکز پرونده فعال دارند و روزانه حدود ۱۲۰ تا ۱۳۰ نفر از خدمات رایگان و شبانهروزی اینجا بهرهمند میشوند. مدیر مرکز میگوید: «این مرکز هم مانند سایر مراکز قوانین و ضوابط خاصی دارد، اما به دلیل این که گروههای هدف مرکز، زنان آسیبدیده هستند، انعطافپذیری در اولویت کارها قرار دارد و با رعایت قوانین در شرایط خاص به متقاضیان خدمات خاص داده میشود.» این مرکز ۴ خوابگاه برای ۴ گروه از زنان آسیبدیده دارد و در وعدههای صبح و ظهر و شب غذای گرم و ۲ بار میانوعده توزیع میشود.
ماندن در این مرکز اجباری نیست و در مرکز به روی زنانآسیب دیده باز است. علیزاده میگوید: «درهای مرکز به روی زنان آسیبدیده از هر قشری باز است. هر چند درهای مرکز بر اساس قانون باید ساعت ۲۳ بسته شود، اما با هماهنگی مددکار نمیگذاریم هیچ زن بیسرپناهی پشت در بماند و پذیرش میکنیم.» ساعت ۱۴ تا ۱۷ هم درهای مرکز برای استراحت مددجویان بسته میشود تا تردد کمتر شود و از مددجویان خواسته میشود در این مدت یا داخل مرکز بمانند یا بیرون بروند. به گفته مدیر مرکز جامع کاهش آسیب بانوان برخی از زنان در این مرکز خدمات دریافت میکنند، اما تمایلی به ماندن ندارند. او میگوید: «داشتن تلفن همراه و مصرف مواد مخدر در مرکز ممنوع است و به همین دلیل برخی از زنان آسیبدیده ترجیح میدهند فقط وقت توزیع غذا و ساعت خواب در مرکز حضور داشته باشند.»
پذیرش مددجویان ۱۸ تا ۶۵ ساله در مرکز جامع کاهش آسیب بانوان مجاز است، اما به گفته مدیر این مرکز، در برخی از موارد برای حمایت از زنان آسیبدیده میتوان بخشهایی از قوانین را تغییر داد. علیزاده میگوید: «از زمان شیوع کرونا تعداد مراجعهکنندگان به مرکز افزایش پیدا کرده و با توجه به رسالت اجتماعی و وظیفه انسانی نمیتوانیم زنان بالای ۶۵ سال را پذیرش نکنیم. به همین دلیل قوانین مرکز منعطف است و در موارد خاص به گروههای خاص هم خدمات میدهیم.»
- احساس امنیت در سایه حمایت
در کارگاه خیاطی مشغول است و از حضور در مرکز ابراز رضایت میکند و میگوید: «اینجا کار میکنم و حس مفید بودن دارم. قبل از حضور در مرکز روزگارم به بطالت میگذشت اما الان برای روزهای هفته برنامه دارم و میدونم صبح وقتی از خواب بیدار میشم قراره چه کارهایی انجام بدم.» لبخند رضایت روی صورتش نقش میبندد. بانوی جوانی که در گوشه حیاط مرکز نشسته هم از خدمات مرکز رضایت دارد و می گوید: «همین که میدونم جایی هست برای خواب و استراحت و می تونم غذای گرم بخورم و حس امنیت داشته باشم کافیست.»
- امکانات مرکز جامع کاهش آسیب بانوان
- خوابگاهی برای مصرفکنندگان
خوابگاه شماره یک مرکز جامع کاهش آسیب بانوان به زنان معتاد اختصاص دارد که مواد مصرف میکنند و تمایلی به ترک ندارند. این مددجویان در مدت زمان استقرار در مرکز اجازه مصرف مواد ندارند، اما بعد از خروج از مرکز کنترل نمیشوند. این خوابگاه ۳۵ تخت دوطبقه دارد و در کل ۷۰ مددجویی که مصرف مواد دارند در آن پذیرش میشوند.
- جای خواب برای آسیبدیدگان
خوابگاه شماره ۲ مخصوص زنان آسیبدیده است؛ زنانی که به دلایلی جایی در کانون خانواده ندارند و تردد شدهاند؛ زنان و دختران فراری و بانوانی که به دلایل مختلف مورد خشونت قرار گرفتهاند. این زنان به شدت آسیبپذیر هستند و باید قبل از گرفتار شدنشان به آنها کمک شود. مرکز جامع کاهش آسیب بهترین مکان برای اسکان آنهاست. در این خوابگاه ۲۰ تخت دوطبقه وجود دارد و امکان پذیرش روزانه ۴۰ مددجو در آن وجود دارد.
- اتاق مادر و کودک
اتاق کوچکی با حمام و سرویس بهداشتی جداگانه در گوشهای از سالن به مادرانی که همراه با فرزند کوچک خود به این مرکز مراجعه میکنند، اختصاص داده شده است. فرش کوچک با تصویر شخصیتهای کارتونی کف زمین پهن شده و فضاسازی به گونهای است که کودک احساس آرامش کند. مادران آسیبدیده تا زمان ارجاع به محل مناسب کنار فرزندانشان در این اتاق اسکان داده میشوند. در این مدت مددکاران تلاش میکنند مادر و کودک را به نهاد مربوطه ارجاع دهند. این اتاق ۴ تخت دوطبقه دارد.
- خوابگاه میانراهی
زنان بهبودیافته از دام اعتیاد هم به این مرکز رفتوآمد میکنند. این زنان پس از ترک در خانواده پذیرفته نمیشوند یا اصولا خودشان تمایلی به بازگشت به خانواده ندارند. در مواردی هم خانواده مصرفکننده است و بعد از ترک و بازگشت به خانواده احتمال اعتیاد مجدد آنها وجود دارد. به همین دلیل آنها برای فرار از اعتیاد به این مرکز پناه میآورند. خوابگاه بهبودیافتگان ۱۶ تخت دوطبقه دارد. این افراد پس از پذیرش مهارتی میآموزند و در کارگاه خیاطی مشغول کار میشوند. آنها از زمان شروع آموزش و مشغول شدن در کارگاه تا زمانی که مرکز را ترک کنند، حقوق و خدمات دریافت میکنند.
- کارگاه حرفهآموزی
در کارگاه بزرگ خیاطی با بیش از ۱۵ چرخ خیاطی و ۲۲ دستگاه اتو صنعتی، اکنون حدود ۹ نفر مشغول کار هستند. در این کارگاه اغلب لباس فرم شرکتها و سازمانها و نهادهای مختلف دوخته میشود. مددجویانی که در این کارگاه مشغول کارند، دوره آموزش کوتاهی میبینند و کارشان را شروع میکنند. اجباری برای ماندن مددجویان نیست و هر زمان تمایل داشته باشند میتوانند قطع ارتباط کنند و از مرکز خارج شوند.
- اتاق بهیاری
بهیاران به صورت شیفتی هر روز به صورت ۲۴ ساعته در این مرکز حضور دارند و به مددجویان خدمات ارائه میدهند. مددجویان به محض ورود به مرکز توسط بهیاران معاینه بهداشتی میشوند و اگر موارد مشکوکی باشند در اتاق قرنطینه نگهداری میشوند تا اورژانس برسد. اگر هم مورد چندان حاد نباشد مددجوی بیمار به پزشکان بدون مرز که در حوالی مرکز فعالیت میکنند، معرفی میشود و خدمات درمانی دریافت میکند.
- گشت سیار
مرکز یک تیم ۲ نفره گشت سیار دارد که خدمات کاهش آسیب داخل مرکز را به بیرون از مرکز میبرد. خدمات داخل مرکز مختص بانوان است، اما نیروهای گشت سیار بیرون از مرکز به زنان و مردان آسیبدیده خدمات ارائه میدهند. توزیع اقلام بهداشتی و ارائه آموزشهای لازم برای جلوگیری از بیماریهای واگیردار و مقاربتی و همچنین رسیدگی به وضعیت سلامتی آسیبدیدگان بیخانمان از وظایف این گشت است.