با پیگیری از فروش نوزاد جلوگیری کردیم اما…
چند روز پیش مادرش که مصرف کننده مواد و ته خطی بود را همکاران گشت سیار #مرکزجامعکاهشآسیب_بانوان در یکی از پاتوق ها پیدا کردند، بی سرپناه بود و در خیابان زندگی می کرد. مرکز را به او معرفی کردند که برای گرفتن خدمات رایگان شبانه روزی مراجعه کند. ماه های آخر بارداری را سپری می کرد و حضورش در پاتوق برای خودش و نوزاد بسیار خطرناک بود. به هر طریقی بود همکاران راضی اش کردند تا داخل مرکز بیاید و یک وعده غذای گرم بخورد و دوش بگیرد، اما دوباره رفت.
چند وقت بعد دوباره دیدماش، شکمش بزرگ شده بود، پرسیدم سونوگرافی رفتی؟ گفت نه ولی قابله بهم گفته دو قلو حامله ای. گفت خانه ای در یکی از کوچه های اطراف هست گفتند بیا اینجا زندگی کن تا بچه ات به دنیا بیاید، اگر در بیمارستان زایمان کنی، بچه را تحویل بهزیستی می دهند و چون معتادی و اوراق هویتی و صیغه نامه و … نداری، بچه را بهت پس نمی دهند. پرسیدم کدام خانه؟ نشانی که داد، شناختم همانجایی را می گفت که پارسال هم یکی دیگه از مددجوهایمان آنجا زایمان کرد، بچه هاش واقعا دوقلو بودند، نتیجه سونوگرافی را دیده بودم. در آخر بعد از زایمان یکی از بچه هایش گم شد و یکی را تحویل مادر داده بودند که مرده بود. به مادر بیچاره گفته بودند گوشه پارک دفن اش کردیم.
.
گفتم چه مهربون ! چرا چنین کمکی به تو می کنند، نپرسیدی روی چه حسابی؟ اگر بعد تولد بچه را ازت بگیرند به قصد فروش نوزاد چه؟ اگر فرض بگیریم در راه رضای خدا کمک ات می کنند، خرج پوشک و خورد و خوراک بچه را می خواهی چه کنی با این مصرف مواد؟
آن قابله که می گوی ننه هاجر است می شناسمش، میگه قابله است، اما سابقه دار است و مجرم و بارها این طعمه را برای زنان باردار پهن کرده… تمام سعی ام را کردم که پشیمانش کنم از این تصمیم اما سن اش کم بود و مصرف مواد اجازه نمی داد تصمیم درست را بگیرد. قبول نکرد، رفت و داخل برای تولد نوزاد پیش ما نماند.
.
میدانستم چند وقت دیگر با چشم گریان برمیگردد سناریوهای زیادی را برای نوزاد متصور می شدم که هیپکدام خوشایند نبود و این حالم را بد می کرد. به هر حال فکرم درگیر سرنوشت نوزاد بدنیا نیامده بود که آخر شب همکارهان شیف از مرکز تماس گرفتند و گفتند اطراف مرکز مادر را بچه به بغل دیدند، انگار بچه دیروز یا حتی چند ساعت قبل به دنیا آمده، حالا آورده بودنش در پارک برای مزایده به بالاترین قیمت…. میگفتند تا تا صد میلیون مشتری داشته.
.
مادر با بچه آمد داخل مرکزمان که شام بخورد. مرکز نبودم، همکارم تماس گرفت و گفت فلان مددجو پسر دار شده و مشتری ها مثل گرگ گرسنه دور مرکز هستند که برود بیرون و معامله انجام شود. گفتم زمان بخرید، معطل کنید تا زنگ بزنم 123 اورژانس اجتماعی کودکان…
تلفنی تماس گرفتم، توضیح دادم ماجرا را ، قرار شد خودرو گشت را بفرستند فقط چون مورد اورژانسی بود و دستور قضایی نداشتند گفتند زنگ بزنید 110 تا مامور کلانتری بیاید و انتقال بچه صورتجلسه شود. زنگ زدم اما گفت نمی آییم و بچه را از مادرش جدا نمی کنیم، هنوز که جرمی صورت نگرفته، بهزیستی خودش برای این وقت ها باید برنامه داشته باشد.
.
واقعا نیامدند! نا امید شده بودم. میدانستم انتقال به بهزیستی بدون صورتجلسه مامور نیروی انتظامی یا دستور قاضی امکانپذیر نیست.
شانس مان را این بار با همکارهای #گشتفوریتخدمات_اجتماعی 137 امتحان کردم. تماس گرفتم، گفتند ما ماشین گشت مان را میفرستیم.
.
بچه و مادر که مدارک شناسایی نداشتند. ماشین گشت که آمد جلو مرکز، ده تا مرد خلافکار که خریداران احتمالی نوزاد بودند به سمت ماشین حمله ور شدند، می گفتند عموهای بچهایم. مادر بچه که فهمید اوضاع از چه قرار است و میخواهیم بچه را تحویل مددکار گشت بدهیم، تهدید کرد بچه اش را می کشد.
همکارم بچه را برد در انبار آشپزخانه مرکز پناه گرفت تا مادر بلایی سر بچه نیاورد و تکلیف انتقال بچه روشن شود.
.
(خریداران بچه) شیشه های خودرو گشت شهرداری را شکستند. بالاخره جرم صورت گرفت، مامور کلانتری آمد، کلی هم از ما شاکی بود که لعنت به شما و مرکزتان اینقدر دردسر دارید، و ما را تهدید کرد که از شما شکایت می کنیم که اینهمه زنگ زدید به خط 110 و 197
صورتجلسه کرد که شیشه ها شکسته شده، ولی تحویل بچه به بهزیستی را در صورتجلسه نیاور جناب مامور!
.
بالاخره جلوی درب مرکز آرام شد، مادر بچه ناله و نفرین مان کرد و رفت بیرون از مرکز، بچه با خودرو شهرداری از مرکز خارج شد. چند دقیقه بعد برگشت. گفتند حالا که مادرش رفته دیگه کیس ما نیست. مادر و کودک کیس ما است ولی نمی توانیم کودک بدون مادر را انتقال بدهیم. گفتند تا صبح نگهش دارید ببینیم چه میشه کرد…
حالا پنج ساعت گذشته بود، پسر بچه دو کیلویی خمار بود و بد نفس می کشید. ترسیدم تو مرکز تا صبح زنده نماند. با اورژانس پزشکی 115 تماس گرفتیم و در نهایت نوزاد کوچک ما به بیمارستان انتقال داده شد.
این تنها گوشه ای از قصه نواقص حقوقی و قضایی موجود در حوزه کودکان در معرض آسیب و دارای والدین معتاد است و این قصه ادامه دارد…