روزگار دشوار مادرِ زنانِ کارتنخواب
موسسه «نور سپید هدایت» مرکز جامع کاهش آسیب بانوان نبود، مددسرا یا گرمخانهای ساده بود با تعداد کمی مراجعهکننده. سپیده علیزاده مردادماه سال 1398 با حمایت سازمان بهزیستی و همراهی شهرداری منطقه 12 تهران آنجا را تبدیل به مرکزی کرد جامع برای ارائه همه خدمات کاهش آسیب به زنان بیسرپناه مراجعهکننده و حتی زنانی که با کودکان خود همراهاند و بیخانمانی را تجربه میکنند. اولین مرکز جامع کاهش آسیب کشور! همه خدمات در یک ساختمان کنار هم ارائه میشد. ورود یک زن کارتنخواب همراه بود با تشکیل پرونده مددکاری، غذا، اسکان، خواب، بهداری، روانشناسی و توانمندسازی و حرفهآموزی. خدمات رایگان و شبانهروزی بود. بستهای حمایتی که قرار بود فقط به آسیب دیدگان از اعتیاد خدمات دهد اما ناامنی میدان شوش منجر به پذیرش هر جنس مؤنثی شد تا سرپناهی امن داشته باشند و مددکاران مرکز تلاش کنند تا مکان مناسب برای ارجاع فرد پیدا نمایند و زمان لازم را داشته باشند. این مرکز در مردادماه سال جاری بعد از سه سال تلاش جهت بهتر ساختن زندگی بیش از 1000زن مراجعهکننده تعطیل شد؛ اما چرا؟
نور سپید هدایت موسسه کاهش آسیبی است که از سال 1388 با مجوز بهزیستی استان تهران بهعنوان نهادی غیردولتی و غیرسیاسی ثبت شد و شروع به کار کرد. مؤسس و مدیرعامل آن سپیده علیزاده است که تحصیلات کارشناسی ارشد روانشناسی دارد و سالها بهعنوان روانشناس در بیمارستانهای اعصاب و روان و زندانهای کشور کار کرده و تجربه کار در پروژههای بینالمللی را دارد. سابقه کار در دنیای آسیبهای اجتماعی سپیده علیزاده به 18سال قبل زمانی برمیگردد که او جوانی حدوداً 20ساله بود و از همان زمان انتخاب کرد که دغدغهمند جامعه زنان باشد و نسبت به آسیبهای موجود جامعهاش بیتفاوت نباشد. او در ابتداییترین روزهای کاریاش وارد حوزه پیشگیری از اچ آی وی ایدز شد و تأسیس نور سپید هدایت با این هدف شکل گرفت.
پیشگیری از اچ آی وی، به تلاش سازمانهای دولتی و غیردولتی کشور در ایران تقریباً مهار شد و دیگر کمتر از انتقال آن از طریق استفاده معتادان تزریقی و سرنگ و سوزن مشترک میشنویم. این دستاورد را مدیون برنامههای کاهش آسیب هستیم.
همان برنامههایی که در آن به فرد دارای رفتارهای پرخطر، آموزش میدهند چگونه ایدز نگیرد و به دیگران منتقل نکند. مؤسسات کاهش آسیب سازمان بهزیستی، به معتادان بیخانمان آموزشهای لازم را میدهند و اقلام پیشگیری را بهصورت رایگان در اختیارشان میگذارند تا جامعه از آسیب همهگیری بیماری مصون بماند.
مرکز جامع کاهش آسیب بانوان (همان گرمخانه پارک شوش تهران) یکی از پروژههایی بود که موسسه نور سپید هدایت طی سه سال اخیر اجرا کرد. مرکزی که تبدیل شد به خانه امید زنان و کودکان بیسرپناه سراسر کشور و مراجعهکنندگانش محدود به تهران نبودند، حتی به دلیل مشکلات جنگ داخلی و حضور طالبان در افغانستان، میزبان زنان و کودکان مهاجر زیادی بود. صادق که باشیم میتوانیم بگوییم تنها مکان موجود برای این گروه از زنان و کودکان مهاجر در کشور بود.
اما برای اجرای مرکز جامع کاهش آسیب بانوان، شهرداری مرتکب ابتکار شد. ساختمان را طی تفاهمنامهای دوساله برای این کار واگذار کرد و از موسسه مجری خواست تا تمامی هزینهها را بهصورت مسئولیتپذیری اجتماعی (CSR) با کمک شرکتها و مردم و خیرین تأمین کند. سپیده علیزاده پذیرفت زیرا ساختمان پیشنهادی در قلب آسیبهای اجتماعی تهران بود و به توانمندیاش در جلب حمایت خیرین اعتماد داشت. ضمناً اعضای هیات مدیره این موسسه طی سالهای گذشته نشان دادهاند که در اجرای امورات عامالمنفعه مرتبط با زنان و کودکان قابلیت لازم را دارند و تجارب موفقی داشتهاند.
چند ماه پس از شروع به کار مرکز جامع کاهش آسیب، کرونا در جهان و بهتبع آن در کشور شیوع پیدا کرد و بر تعداد افراد بیخانمان مراجعهکننده به پارک شوش تهران افزوده شد و سپیده علیزاده در هر شب میزبان بیش از 150زن و کودک بیسرپناه شد. تنها منبع مالی دولتی این موسسه، کمکهزینه مختصر سازمان بهزیستی بود که کفاف یکی دو ماه هزینههای کل سال را هم نمیداد و مابقی با تلاش شبانهروزی این زن تأمین شد. زنی که دو فرزند داشت و به دلیل کرونا مهدهای کودک و مدارس تعطیلشده و روزهای زیادی حتی در اوج کرونا با کودکانش در آن مرکز زندگی کرد تا چراغ خانهای که امید زنان و کودکان سرزمینمان شده بود روشن بماند.
اما شهرداری منطقه 12 تهران بعد از دو سال یعنی در مرداد سال 1400 تمایل به تمدید تفاهمنامه با موسسه نور سپید هدایت را نداشت زیرا که آن ساختمان را محل حضور زنان کارتنخواب زیادی میدید و مدیران شهری منطقه با حصارکشی پارک شوش ظاهر منطقه را زیبا کردند و در تلاش برای راضی نمودن عوام بودند و سرنوشت مددجویان خدمات گیرنده برایشان مفهومی نداشت. البته علت دیگری هم در کار بود و آن اعتراض علیزاده بود به رفتار یکی از کارکنان مرد در هنگام مراجعه به مرکز و استفاده از ادبیات جنسیتزده و انگآمیز و رفتارهای نامتعارفی که داشت. اختلاف بالا گرفت و این بود که سپیده علیزاده نهتنها حمایت شهرداری منطقه 12 تهران را از دست داد بلکه آنها را به اشکال گوناگون مقابل خود دید برای بلند کردن مستأجری که دوستش نداشتند.
سال 1400 اما زمان روی کار آمدن شهردار جدید تهران بود و علیزاده تلاش کرد تا با ارتباط با مسئولان کشور آنها را نسبت به خدمات مرکز و سرنوشت زنان ساکن آن آگاه سازد و حمایت آنها را در تمدید تفاهمنامه به دست آورد و شانس خود را برای ارتباط با شهردار جدید امتحان کند. این جلب حمایت با مکاتبه جناب آقای سعید عمرانی (معاون قضایی دادستان کل کشور) تکمیل شد که نامهای به شهردار تهران زد و همراهی او را از این مرکز خواستار شد. مکاتبهای که هرگز اجرایی و پیگیری نشد؛ مکاتبات دیگری از دکتر علی بدری (دادیار دادسرای دیوانعالی کشور) و غلامحسین رضوانی (نماینده مردم تهران) نیز در حمایت از مرکز صورت گرفت اما این مکاتبات شهرداری تهران را بیشتر مجاب کرد که زودتر باید از شر همکاری با علیزاده خلاص شود و حتی وعدههای نمایندههای شورای شهر در بازدیدهایشان از مرکز نیز بیاثر ماند.
بسیاری از مردم سپیده علیزاده را از طریق فعالیتهایش در فضای مجازی برای معرفی و توجیه برنامهها و خدمات کاهش آسیب میشناسند. او در سالی که گذشت در ساخت دو مستند در حوزه آسیبهای اجتماعی حضور داشت که هر دو به مرکزش و سرنوشت زنان و کودکان آن میپرداختند. مستند «هیچکس منتظرت نیست» به کارگردانی محسن اسلام زاده و مستند «آن شب» به کارگردانی مینا قاسمی زواره که در جشنواره سینما حقیقت جوایز و تقدیرنامههایی دریافت کردند. او در فرهنگسازی برنامههای کاهش آسیب از سازمان بهزیستی پیشی گرفته و آگاهی مردم را در لزوم اجرا این برنامهها بالا برد. چراکه اغلب عامه مردم میپندارند کمک به معتاد فقط قطع مصرف و درمان اعتیاد است اما برنامههای کاهش آسیب طیفی را در نظر میگیرند برای کسانی که هنوز قادر به ترک نشدهاند و تمایل و تصمیم به قطع مصرف ندارند تا زنده بمانند، بیمار نشوند (مبتلا به اچ آی وی نشوند) و دیگران را بیمار نکنند. تا مجبور نباشند به دلیل سرپناه و غذا آسیب را تجربه نمایند.
فریاد سپیده علیزاده بر سر مسئولان و مدیران جدید دولت و شهرداری بود که بهجای ارزش نهادن به درمانهای اجباری ترک مواد مخدر و کمپهای اجباری (ماده 16) که پروسه مالی سنگین و بودجه هنگفتی دارد، حواستان به تمایل افراد، اعتمادشان به سیستم درمان و درمانگر باشد و آنچه طی سالها بهسختی ساختهشده است را با دستگیری و انتقال مددجویان به اینگونه کمپها از بین نبرید. این نیز به مذاق بسیاری خوش نیامد و ساز مخالف زدن در نظر گرفته شد.
مرکز جامع کاهش آسیب در طول فعالیت خود میزبان مسئولان تصمیمگیرنده و قولهای مساعدت زیادی بود. بازدیدهای پیدرپی، عکسها و گزارشهای پشتهم. همهکسانی که با حضور در مرکز و دیدن آنهمه آسیبهای ریزودرشت و گرفتاری زنان و دختران و کودکان به آنها وعده تسهیل امور و همراهی میدادند، میرفتند و همهچیز به باد فراموشی سپرده میشد. دستهای پشت پرده کسانی که سودای تحویل گرفتن ساختمان و تغییر کاربری آن را داشتند قطعاً قویتر بود، لابیهای پشت پرده، پروندهسازی، تهمت و افترا شرایط را آنقدر سخت کرد که کمتر کسی قادر به ادامه دادن بود اما سپیده علیزاده جنگید و صبر پیشه کرد زیرا معتقد بود خانهای ساخته است و خانوادهای 150نفره دارد که طی سه سال توانسته هر کدامشان را به شکلی از آسیب دور نگه دارد. چهار خوابگاه در مرکز وجود داشت: زنان مصرفکننده مواد، زنان بهبودیافته از اعتیاد، زنانی که تجربه اعتیاد نداشتند (سایر آسیبهای اجتماعی)، مادر و کودک و همچنین کارگاههای حرفهآموزی خیاطی، سنگ و چرم همهروزه فعال بود. اینها دلیل خوبی برای افول نکردن انگیزهاش بود تا برای ابقا این سرپناه تلاش کند.
مجوز فعالیت موسسه کاهش آسیب نور سپید هدایت جهت اجرای این مرکز با مصوبات صورتجلسه شورای تأمین استان و همچنین مصوبات صورتجلسه شورای هماهنگی مبارزه با مواد مخدر تهران بزرگ در 27مردادماه 1401 در سکوتی سنگین توسط سازمان بهزیستی باطل شد تا مجری عوض شود و فعالیت توسط موسسهای دیگر ادامه یابد. اقدامی که به نظر میرسد زهرچشم گرفتن از این زن فعال اجتماعی نیز در آن مستتر باشد و دیگر اینکه بگویند شایستگی لازم ادامه کار را نداشته و اصلاً قصدی در بستن مرکز و تغییر کاربری وجود نداشته است. درخواست این ابطال در مکاتبه تأسفبار آقای علی قناعتکار معاون دادستان و سرپرست دادسرای عمومی و انقلاب ناحیه 24 مبارزه با مواد مخدر بود تا سپیده علیزاده مادر زنان کارتنخواب شهر نباشد. تلاشهای شبانهروزیاش برای در امنیت ماندن زنان و کودکان اینگونه پاسخ داده شد و فعالان اجتماعی کشور یکبهیک اینگونه خاموش و بیانگیزه میشوند و چنین آشفته است اوضاع آسیبهای اجتماعی زنان که میبینیم.
روزنامه همدلی