گزارش پیام نو از مرکز ارائه خدمات به زنان آسیب‌دیده؛

زنان+آسیب+دیده+کارتن+خواب+4

روایتی تلخ و بی‌پرده از زندگی زنان معتاد و کارتن‌خواب در تهران + گزارش تصویری

گُله گُله در پارک شوش نشسته‌اند و علنی و بدون ترس شیشه می‌کشند. گاه از فرط نشئگی به زمین می‌افتند.

پیام نومی‌گویند اگر کمی پوست را خراش دهید زخم‌های زیر پوست نمایان می‌شود، اما گاهی حتی لازم نیست پوست را خراش داد. زخم‌های شهر آن‌قدر نمایان است که با کمی قدم زدن در پارک شوش می‌دود در چشمانمان و می‌نشیند کنار زنان و مردان ژولیده و مچاله‌ای که دود حاصل از شیشه را با عشق به ریه‌هایشان می‌فرستند و نشئه می‌شوند.

گُله گُله در پارک شوش نشسته‌اند و علنی و بدون ترس شیشه می‌کشند. گاه از فرط نشئگی از نیمکت سرد پارک به زمین می‌افتند، لبخند می‌زنند و دهان بی‌دندانشان بیرون می‌ریزد: «عکس می‌گیری؟ نگیر. بهت می‌گم از من عکس ننداز…»

می‌گویند: «به ما نگویید کارتن‌خواب، ما بی‌سرپناهیم. همسرمان ما را نخواسته، فرزندانمان ما را نمی‌خواهند. ننگ خانواده شده‌ایم. کسی ما را دوست ندارد،  ما را نمی‌پذیرند…»

یکی آن‌طرف‌تر بلند می‌گوید: «چته خانوم؟ معتاد ندیدی؟ معتاد نه،  باید بگی مصرف‌کننده، دوزاریت افتاد؟!»

تنم می لرزد. نه از ترس آنها، از دردی که می‌کشند. سلول به سلول‌شان پر شده از مواد.

اینجا اولین مرکز کشور است که به شکل پایلوت افتتاح شد. بیشترشان زن هستند و بسیاری از آنها شب و روزشان را در مرکز جامع کاهش آسیب بانوان می‌گذرانند و به رایگان از تسهیلات «مؤسسه نور سپید هدایت» استفاده می‌کنند. 

«سپیده علیزاده» مدیرعامل «مؤسسه نور سپید هدایت» می‌گوید: سال 1388 مؤسسه را ثبت کرده و با مجوز سازمان بهزیستی شروع به فعالیت و خدمات‌رسانی در حوزه آسیب های ناشی از اعتیاد کردم. از مرداد 1398 مرکز جامع کاهش آسیب بانوان که اولین مرکز در کشور است به شکل پایلوت افتتاح شد. 

علیزاده می‌گوید: بر اساس تفاهم‌نامه دو ساله که با شهرداری منطقه 12 داریم، این مرکز را رایگان در اختیارمان قرار دادند و کار شروع شد.

طبق تفاهم‌نامه قرار بود به 100 نفر از زنان بی‌سرپناه مراجعه کننده خدمات بدهیم، اما در حال حاضر به 170 نفر از زنان و کودکان بی‌سرپناه تهران و شهرستان‌ها خدمت‌رسانی می‌کنیم.

نم باران بزند و هوا سرد شود، تعداد زنان و کودکان بی‌سرپناه بیشتر می‌شود. خدمات این مرکز رایگان و شبانه‌روزی است و درِ مرکز 24 ساعته به روی زنان و دختران معتاد و آسیب‌دیده باز است، اما  خروج از مرکز در طول شب سخت بوده و گاه امکان‌پذیر نیست.

دلیلش را از مدیرعامل مؤسسه می‌پرسم. می‌گوید: مهمترین دلیلی که  برخی از زنان ساعت 11 یا 12 نیمه‌شب می‌خواهند از مرکز بیرون بروند، مصرف مواد است، چون داخل مرکز استفاده از مواد ممنوع است و از آنجایی که  گارد حفاظتی قوی نداریم و برخی از مددجویان سر و صدا و دعوا راه می‌اندازند و کتک کاری می‌کنند، مجبوریم اجازه  دهیم که بروند. بعد از مصرف مواد برمی‌گردند، چون سرپناهی برای ماندن ندارند.

یکی از انتقاداتی که به سپیده علیزاده می‌شود این است که چرا معتادان جلوی درِ ورودی مرکز، مواد مصرف می‌کنند؟  او می‌گوید: سؤال من این است  که پس کجا مصرف کنند؟ داخل مرکز که نمی‌توانند، بنابر این سعی می‌کنند در نزدیکترین مکان به مرکز مصرف کنند و سریع برگردند. این معضلی است که در هیچ‌جای کشور نتوانسته‌اند حل کنند. البته راه حل‌هایی دارد. مانند ایجاد اتاق امن مصرف که اگر در مراکز کاهش آسیب راه‌اندازی شود، معتادان می‌‎توانند در این اتاق‌ها مصرف کنند، اما هنوز فرهنگ این کار بین مردم و مسئولان و تصمیم‌گیرندگان جا نیفتاده است و ضرورت آن را به عنوان یکی از راه‌های کاهش آسیب متوجه نشده‌اند. تا امروز از این طرح استقبال نشده است، بنابراین معتادان مجبورند بیرون از مرکز مصرف کنند.

چه کسانی می‌توانند وارد مرکز شوند؟

در این مرکز به چهار گروه هدف خدمات‌رسانی می‌شود. گروه اول که بیشترین مراجعه‌کنندگان را تشکیل می‌دهند، زنان بی‌سرپناه  مصرف‌کننده مواد هستند. از آنجایی که خانواده، جامعه  و زندگی آنها را طرد کرده، به ته خط رسیده‌اند و جایگاهی در اجتماع و بین عزیزانشان ندارند و کارتن‌خوابی را تجربه می‌کنند.

گروه دوم زنان بی‌سرپناهی هستند که اعتیاد ندارند؛ زنان سالخورده، تنها و زنانی که مورد خشونت خانگی قرار گرفته‌اند یا دختران و زنانی که والدین و سرپرستشان زندانی است و خانواده مؤثر و حامی ندارند.

گروه سوم زنان باردار و زنان همراه با کودک هستند که از خدمات مرکز استفاده می‌کنند.

گروه چهارم زنان بهبود یافته از اعتیاد هستند که برخی از آنها در کارگاه‌های مرکز مشغول به کار می‌شوند یا  در مرکز کار می‌کنند. در حال حاضر 12 نفر از این زنان به عنوان پرسنل مؤسسه کار می‌کنند و حقوق و بیمه دارند.

زنان و دختران بی سرپناه چه خدماتی می‌گیرند؟

خدمات مرکز از بدو ورود زنان با خدمات بهداشتی و بهیاری شروع می‌شود. علیزاده با بیان این مطلب می‌گوید: اولین مشکل  اساسی زنان بی‌سرپناه این است که از نطر رعایت بهداشت خیلی ضعیف هستند و چون در این مرکز به صورت گروهی زندگی می‌کنند امکان انتقال بیماری وجود دارد. به ویژه در ایام شیوع کرونا مجبورشدیم مراقبت‌های بهداشتی را بیشتر و شدیدتر اعمال کنیم.

در مرحله اول پذیرش، زنان باید دوش بگیرند و از نظر داشتن شپش بررسی شوند. به گفته مدیرعامل مؤسسه متأسفانه بیشتر زنان علاوه بر شپش سر، مبتلا به شپش ناحیه تناسلی هستند و همین کافی است تا بدانیم حجم آسیب تا چه حدی جدی و عمیق است. پس از استحمام، لباس مناسب و لباس زیر تمیز می‌گیرند و وارد خوابگاه‌ها می‌شوند. 

در مرحله دوم، مددکار اجتماعی برای هر مددجو، پرونده تشکیل می‌دهد تا بدانیم چه کمکی می‌توانیم به آنها ارائه کنیم. علیزاده می‌گوید: لباس‌ها را مردم از طریق کمپین‌ها تأمین می‌کنند. پوشاک اهدایی را اینجا شست‌وشو و بسته‌بندی شده و به مددجویان می‌دهیم.

کار مددکاران این مرکز سخت است. با تک تک مددجویان حرف می‌زنند و تلاش می‌کنند با خانواده آنها تماس گرفته، ارتباط بگیرند و راهی برای بازگرداندن مددجو به خانواده پیدا کنند، اما اگر راهی نباشد و خود مددجو مایل باشد به کمپ ترک اعتیاد معرفی می‌شود.

هزینه‌های جاری مرکز زیاد است

علیزاده می‌گوید: سازمان بهزیستی برای مددجویان کمک‌هزینه پرداخت می‌کند، اما این مبلغ بسیار کم است. در سال 1399 سازمان بهزیستی برای کل سال 270 میلیون تومان هزینه داد، در حالی که این مرکز در ماه این مقدار هزینه دارد. مابه‌التفاوت کمک‌هزینه بهزیستی با هزینه واقعی این مرکز را با استفاده از تجربیاتم و ارتباط با خیرین و حمایت اجتماعی شرکت‌ها و مسئولیت اجتماعی مردم تأمین می‌کنم. البته هئیت مدیره مؤسسه هم برای پرداخت هزینه پرسنل کمک می‌کند.

این مرکز چند پرسنل دارد؟

علیزاده می‌گوید: در این مرکز 15 نفر کار می‌کنند که 12 نفر بهبود یافته از اعتیاد هستند. دو مددکار و روانشناس هم در مرکز فعالیت می‌کنند، اما هرگز پزشک نداشتیم، چون هزینه تأمین نسخه های پزشک بالاست و چون حامی ندارم، نمی‌توانم داروهای مورد نیاز زنان را بگیرم. 

پزشک نمی‌خواهند، چون نمی‌توانند داروی نسخه ها را بگیرند

به گفته مدیر مرکز، وزارت بهداشت و سازمان‌هایی که خود را متولی حوزه اعتیاد می‌‌دانند بودجه زیادی می‌گیرند، اما این مرکز را حمایت نکرده‌اند: من  فقط پزشک لازم ندارم بلکه باید نسخه‌هایی که پزشکان می‌نویسند را تبدیل به واقعیت کنم. تاکنون دو بار از پزشکان گروه‌های جهادی کمک گرفتم. اینجا آمدند و حدود 90 نسخه برای زنان بیمار نوشتند، اما نتوانستم داروهای نسخ را بگیرم.

او می‌گوید: مرکز حمایت مالی نمی‌شود. من هم مدعی هستم که بدون کمک نیز می‌توانم مرکز را بگردانم. نتیجهاین می‌شود که برای تأمین نان و غذای مددجویان تحت فشار زیادی هستم، حتی برای تأمین نوار بهداشتی مرکز، کمپین راه می‌اندازیم و از مردم کمک می‌گیریم.

هزینه حصار کشی دور پارک شوش مساوی هزینه یک سال خورد و خوراک مرکز بود!

علیزاده می‌گوید: من همه توانم را برای تأمین هزینه‌های جاری مرکز گذاشته‌ام، در حالی که برای حصارکشی دور پارک شوش که نه مردم خیرش را می‌بینند و نه معتاد و نه کارتن‌خواب، ده‌ها برابر بودجه می‌گیرند. همان بودجه می‌تواند هزینه خورد و خوراک یک سال این مرکز که زنان بی‌سرپناه با پای خودشان مراجعه می‌کنند تأمین کند.

مردم در تأمین اقلام خوراکی کمک می‌کنند

می‌پرسم آیا مردم کمک می‌کنند؟ او می‌گوید: مردم در تأمین اقلام خوراکی  کمک می‌کنند. عده‌ای هم غذای پخته به مرکز می‌آورند، اما مشکل ما را حل نمی‌کند، چون معمولاً کیفیت غذا تا به مرکز برسد از بین می‌رود. بهتر است مواد خشک بیاورند و خودمان بپزیم. بیش از 90 درصد مردم که غذای گرم به مرکز می‌آورند عدس‌پلو می‌پزند که مددجویان دوست ندارند، چرا که در مراکز بیشتر عدسی، عدس‌پلو و خوراک لوبیا خورده‌اند. به نظرم کسی که هزینه زیادی صرف درست کردن عدس‌پلو کرده و با سختی غذا را تهیه می‌کندذ و در این شلوغی و ترافیک به مرکز می‌رساند، اگر پولش را بدهد یا مواد خشک مثل برنج هدیه کند بهتر است.

به گفته مدیر مرکز در یک سال اخیر گوشت نداشته‌اند و تا سه ماه هم  پیش مرغ به اندازه کافی در اختیارشان نبوده است. به تازگی مردم گاهی مرغ می‌آورند و در تهیه خورش مجبورند از حداقل گوشت مرغ استفاده کنیم.

در این مرکز صبحانه، ناهار و شام و دو بار میان‌وعده به مددجویان می‌دهند. میان‌وعده‌ها معمولاً نان و پنیر یا چای و بیسکویت است.

امروز تعداد افراد مقیم این مرکز 170 نفراست. گاهی افراد بیشتری می‌آیند و غذا می‌خواهند، اما متأسفانه غذا تمام شده و باعث دلخوری مراجعه‌کنندگان می‌شود.

در این مرکز 12 کودک زندگی می‌کنند

به گفته مدیر مرکز، اینجا بچه‌ها هم زندگی می‌کنند چون تعدادی از زنان بی‌سرپناه باردار بوده یا همراه با بچه‌هایشان دربه‌در کوچه و خیابان‌ها هستند: من بر اساس دستور العمل وظیفه دارم تا زمانی که این زنان و کودکان را به جای امنی ارجاع بدهم از آنها پذیرایی  کنم، اما متأسفانه سیستم ارجاع مددکاری با توجه به شیوع کرونا نسبت به قبل ناکارآمدتر شده است. به عنوان مثال مادری با چهار فرزند از شهرستان آمده، همسرش مصرف‌کننده است و در تهران دنبال کار می‌گردد. زن و 4 فرزندش که آواره خیابان شده‌اند به این مرکز آمده‌اند.

علیزاده می‌گوید: این روزها تعداد بچه‌ها زیاد شده، تا حدی که مجبور شده‌ایم چند تخت را جمع کرده و به شکل سنتی در سالن، فرش پهن کنیم. یکی از اتاق‌ها شبیه خانه مادر بزرگ‌ها شده،  رختخواب روی زمین پهن کرده‌ایم تا مادران و بچه‌ها جای بیشتری داشته باشند. 12 بچه یک تا 12 ساله در این مرکز زندگی می‌کنند. بیشتر آنها محصل هستند و از شهرستان آمده‌اند. گوشی  ندارند و گوشی پرسنل را به «شبکه شاد» وصل کرده‌ام تا بتوانند درس بخوانند.

ترجیح دادم به کارتن‌خواب‌ها کمک کنم

می‌پرسم چرا مسیر سپیده علیزاده به حوزه آسیب‌ها رسید؟ می‌گوید: من پس از گرفتن کارشناسی روانشناسی، در بیمارستان اعصاب و روان 506 ارتش کار کردم. آنجا یاد گرفتم در جامعه افرادی هستند که هر کسی تمایل  ندارد به آنها کمک کند، ولی آنها به شدت نیاز به کمک دارند. آنجا تصمیم گرفتم یکی از کسانی  باشم کهبه آدم‌های نیازمند کمک و خدمت می‌کند. ادامه تحصیل دادم و کارشناسی ارشد روانشناسی گرفتم. مجوز سازمان نظام روانشناسی دارم و می‌توانستم در دفتر مشاوره از مراجعه‌کنندگان برای 45 دقیقه مشاوره  حداقل 150 هزار تومان بگیرم، اما ترجیح دادم به کارتن‌خواب‌ها کمک کنم. من مؤسسه تجاری ثبت نکردم، در حالی که تحصیلاتش را داشتم. زبان انگلیسی هم می‌دانستم و می‌توانستم در تجارت موفق‌تر باشم، اما انتخاب من آدم‌های تهِ خطی بود. دوست دارم به کسانی  که در مسیر بازگشت هستند کمک کنم.

به گفته علیزاده، مرکز جامع کاهش آسیب بانوان شامل چهار خوابگاه با ظرفیت 148 تخت است که در بیشتر مواقع کف‌خواب هم دارند: دو کارگاه آموزش سنگ و کارگاه آموزشی خیاطی داریم. چند ماه پیش کارگاه چرم و شیرینی‌پزی هم داشتیم که موفق نبود و جمع شد. آشپرخانه و 12 چشمه سرویس بهداشتی و حمام، اتاق آرایشگاه، بخش بهیاری و بخش مددکاری و روانشناسی داریم. بهیار مرکز، زخم‌های احتمالی زنان را پانسمان می‌کند و در صورت نیاز با اورژانس تماس می‌گیرد. به‌طور کلی پیگیر امور جسمانی مراجعه‌کنندگان و روانشناس مرکز پیگیر امور روانی مددجویان است. مددکاراجتماعی هم پیگیر ارتباط با خانواده‌هاست. بخش امور اداری هم داریم که کارهای دفتری و اداری را انجام می‌دهد.

70 نفر از مددجویان را به خانواده‌ها برگرداندیم

تیم ما از دو سال و نیم پیش تا الان با خانواده‌های زیادی ارتباط گرفته و در نهایت توانسته‌ایم 70 نفر را به خانواده و زندگی برگردانیم. 

علیزاده با بیان این  مطلب می‌گوید: این رقم شاید از نظر آمارهایی که سازمان‌ها و ارگان‌ها اعلام می‌کنند و در بیشتر اوقات غیر واقعی به نظر می‌رسد،  قابل توجه نباشد، اما قطعاً آمار خوب و مؤثری است. ما خوشحالیم که 70 مددجو به زندگی در کنار خانواده خود برگشتند. به عنوان مثال در این مرکز دختر نخبه‌ای داشتیم که  در رشته پزشکی پذیرفته شده بود، اما با خانواده دعوا و قهر کرده و به ترمینال جنوب آمده بود. آنجا مردی قصد داشته او را به بهانه دادن شغل مناسب به بندرعباس ببرد. بلیط بندرعباس هم برایش گرفته بود. مددکاری که در پایگاه خدمات اجتماعی ترمینال حضور داشته به‌موقع متوجه شده و مانع رفتن دختر می‌شود. او به مرکز ما آمد و من پیشنهاد دادم بماند و اینجا کار کند، به شرطی که شماره خانواده‌اش را بدهد. به این ترتیب با خانواده ارتباط گرفتیم. با سختی زیاد بالاخره آشتی کردند و رفتند که به اعتقاد من یک دستاورد است.

ورود زنان کارتن‌خواب قاعده و قانونی ندارد؟

زنان و دخترانی که نیاز به سرپناه امن داشته باشد می‌توانند به این مرکز مراجعه کنند. علیزاده می‌گوید: سازمان بهزیستی اعلام کرده روزها 100 نفر و شب‌ها 30 نفر را پذیرش کنید، اما من به این روش انتقاد دارم. معتقدم مسئولان چند ساعتی در پارک شوش حضور داشته باشند و ببینند که ما نمی‌توانیم به زنانی که مراجعه می‌کنند بگوییم «شما شماره 101 هستید، ما شما را نمی‌پذیریم و باید  به مرکز دیگری بروید». مرکز بعدی «چیتگر» یا «ایران خودرو» یا «تهران‌پارس» و از اینجا  دور است. اگر مسئولی این صحنه را ببیند آن‌وقت می‌تواند قانون وضع کند! اگر دختری که با پای خودش به سرپناه امن آمده را پذیرش نکنیم، توسط گرگ‌هایی که در پارک شوش نشسته اند و تخصص‌شان به دام انداختن این زنان و دختران است دریده می‌شوند، بنابراین تا جایی که امکان داشته باشد، در مرکز باز است و زنان و دختران وارد می‌شوند.

علیزاده به شدت به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارد و این خدمات را توشه راه خود می‌داند. او دو فرزند 9 و 4 ساله دارد. همسرش از بهبودیافتگان اعتیاد است و در طول 13 سالی که با هم زندگی می‌کنند او را همراهی کرده است. 

معتادان کرونا نمی‌گیرند؛ اشتباه محض است

او اصلاً این ادعا که «معتادان کرونا نمی‌گیرند» را قبول ندارد و می‌گوید: با چشم خودم دیده‌ام چندین معتاد کرونا گرفته‌اند. شاید نسبت به مراجعه کنندگانی که به مرکز رفت‌وآمد می‌کنند تعداد کمی باشند، اما  9 نفر از پرسنل و 17 نفر از زنان معتاد به کرونا مبتلا شده بودند.

حمایت جدی از این مرکز نمی‌شود 

در این مدت تعداد زیادی از مسئولان رده‌بالای کشور که قدرت تصمیم‌گیری دارند به این مرکز آمده و با دیدن وضعیت زنان آسیب‌دیده اظهار تءسف کرده‌اند، حتی گریه کرده و وعده حمایت و کمک داده‌اند، اما هیچ‌کدام از آنها هرگز بازنگشتند و کمک نکردند. فقط یک مسئول؛ سعید عمرانی، معاون قضایی قوه قضاییه آمد و با دیدن این  زنان ناراحت شد. او درحمایت از خدمات ما با شهرداری مکاتبه کرد، اما پیروز حناچی، شهردار وقت درخواست او را اجرا نکرد و حتی جواب نامه‌اش را نداد، اما تلاش این مسئول برای ما  اهمیت داشت. 

بهبودیافتگان کاپشن می‌دوزند و حقوق می‌گیرند

در کارگاه خیاطی مرکز 20 چرخ حرفه‌ای وجود دارد. زنان بهبودیافته از اعتیاد، از ساعت 8 و نیم صبح تا 6 عصر به تولید اورکت و کاپشن مشغول هستند و بابت کارکردشان حقوق می‌گیرند.

سمیه صدری، مسئول کارگاه می‌گوید: مددجویان برای یاد گرفتن خیاطی در بیرون از این مرکز باید هزینه پرداخت کنند، اما اینجا به رایگان آموزش دیده و از روز اول حقوق می‌گیرند.

مددجویان چه می‌گویند؟

«مبینا» مددجوی 17 ساله خودزنی کرده و جای زخم روی مچ دستش هنوز تازه است. آمده تا از مدیر مرکز برای این اقدام عذرخواهی کند. حتی خجالت می‌کشد دستش را به مدیر نشان دهد. «مبینا» فرزند بهزیستی است و پس از ترخیص در خوابگاه‌های دانشجویی زندگی می‌کرده، می‌گوید: سر کار می‌فتم تا بتوانم به مادرم که مصرف‌کننده بود کمک کنم. مدتی در بانک کتاب به عنوان اپراتور و چند ماهی به عنوان فروشنده محصولات زیبایی و گیاهی کار کردم، اما ناپدری، مادرم را علیه من پُر می‌کرد. دعوایمان شد و مادرم، او را ترجیح داد و مرا طرد کرد. دوباره از بهزیستی کمک گرفتم، اما پولم تمام  شد و به پیشنهاد دوستی به اینجا آمدم. معتاد نیستم، اما دو سه هفته قرص ترامادول خوردم و «سیگاری» کشیدم. از تیرماه به اینجا آمدم. تا کلاس دهم درس خوانده‌ام و می‌خواهم ادامه تحصیل بدهم.

کاش یک اتاق در ورامین داشته باشم

«سکینه» 53 ساله یکی از مددجویان دارای مشکل اعصاب و روان مرکز می‌گوید: از بی‌کسی اینجا هستم. خانواده ندارم. 27 سال است که متارکه کرده‌ام. همه زندگی‌ام را به شوهرم بخشیدم تا طلاقم دهد. قبلاً تریاک می‌کشیدم، اما مدت‌هاست پاکم. بیرون از مرکز در تولیدی کار می‌کنم و حقوق کمی می‌گیرم. سکینه سه پسر و یک دختر دارد، اما آنها مادر را نمی‌خواهند. او خوشحال است که اینجا سقفی بالای سرش هست و گرسنه هم نمی‌ماند. آرزو دارد یک اتاق در ورامین داشته باشد.

90 درصد مددجویان این مرکز مبتلا به بیماری اعصاب و روان هستند 

به گفته مدیر مرکز، 90 درصد مددجویان این مرکز مبتلا به بیماری اعصاب و روان هستند. برخی از آنها مشکل اعصاب و روان مزمن دارند و بعضی به دلیل مصرف مواد مخدر مبتلا شده‌اند. نمونه‌اش «اکرم»؛ که به دلیل کشتن برادر و پدرش در زندان بوده و در مرکز، گوشه‌های پتو را به دندان می‌کشد و الیاف  پتو را می‌خورد.

سال‌هاست خانه ندارم و در خیابان‌ها زندگی می‌کردم 

«زهرا» 70 ساله از دو سال پیش ساکن این مرکز شده و قبل از آن روزها را سر خاک پدر و مادرش در بهشت زهرا و شب‌ها را در اطراف حرم امام خمینی می‌گذرانده. می‌گوید: سال‌هاست خانه ندارم و در خیابان‌ها زندگی می‌کردم. خانه بچه‌ها نمی‌روم. اینجا کارهای شخصی‌ام را انجام می‌دهم، اما کاش یک اتاق کوچک داشتم.

دو پسرم در خرابه‌ها زندگی می‌کنند

«شهناز» 54 ساله می‌گوید: بعد از اینکه دخترم را کشتند، شکسته شدم. چهار پسر دارم، دو پسرم در شهرستان سر خانه و زندگی خود هستند و دو پسر دیگرم در خرابه‌ها زندگی می کنند. منظورش از خرابه، پارک‌ها و پاتوق‌هاست. پسرانش کارتن‌خواب هستند. او هم  آرزو دارد یک اتاق کوچک داشته باشد.

اینجا حریم امن زنان آسیب‌دیده است 

«آنا» 63 ساله از صبح مشغول جمع‌آوری لباس‌ها و وسایل خودش است. به گفته مدیر مرکز، بعضی از زنانی که شیشه می‌کشند دچار وسواس‌های زیادی مانند جمع کردن وسایل می‌شوند.

چشمان «آنا» زیبا و رنگ دریاست، اما حتی یک دندان در دهان ندارد. روزها در میدان راه‌آهن و میدان شوش بساط می‌کند و به قول خودش خنزر پنزر می‌فروشد. شیشه هم می‌کشد. می‌گوید: یک بنگاهی پول مرا برای اجاره کردن خانه بالا کشید و من آواره خیابان شدم  و چه خوب شد که ماشین‌های 137 شهرداری مرا گرفتند و به اینجا آوردند. اینجا حریم امن ما زنان آسیب‌دیده است. خدا را شکر سقفی بالای سرم هست و غذای گرم می‌خورم.

من نه خانه دارم و نه کار…

«رویا» 30 ساله اهل کرمانشاه است می‌گوید: همسرم مصرف‌کننده و فروشنده مواد بود که دستگیر شد. پس از آزادی، من و خانواده‌ام تعهد گرفتیم که دیگر دنبال کار خلاف نرود. همراه همسرو دختر دو ساله‌ام به تهران آمدیم تا کار پیدا کند، اما باز مواد فروخت و الان در زندان است. دخترم را هم از من گرفته‌اند و تحویل بهزیستی داده‌اند. می‌گوید: قبلاً در خانه‌ها کار نظافت انجام می‌دادم. کمی پول دارم و از هشت ماه پیش در این مرکز زندگی می‌کنم. بهزیستی هم شرط دادن دخترم را داشتن خانه و کار اعلام کرده. می‌دانم درست می‌گویند؛ من نه خانه دارم و نه کار…

آرزو دارم یک بار دیگر شوهرم را ببینم

«حکیمه» 30 ساله می‌گوید: پدر و مادرم فوت کردند و خواهر و برادرهایم مرا نخواستند. مجبور شدم از قم به تهران بیایم. اینجا ازدواج کردم، اما همسرم زندانی شد و من بی سرپناه شدم. فقط آرزو دارم یک بار دیگر شوهرم را ببینم.

پزشکان بدون مرز اینجا را معرفی کردند

«مرجان» 50 ساله می‌گوید: برای لاغر شدن شیشه کشیدم و معتاد شدم. 6 سال پیش صیغه مردی شدم که مصرف‌کننده است. او برایم مواد می‌آورد. چندی پیش کمرم ضربه خورد و پزشکان بدون مرز، اینجا را معرفی کردند.

او هم جمله مشابهی دارد: خدا را شکر سقفی بالای سرم هست و غذای گرم می‌خورم.

زهره حاجیان