نور سپید هدایت

سپیده علیزاده، متولد ۱۳۶۱، روانشناس و فعال اجتماعی است که با تمرکز بر حوزه زنان و کودکان آسیب‌پذیر فعالیت می‌کند. او دارای مدارک کارشناسی و کارشناسی ارشد در رشته روانشناسی است و سابقه کار در بیمارستان‌های اعصاب و روان و زندان‌ها را دارد. علیزاده همچنین در پروژه‌های بین‌المللی مرتبط با حوزه سلامت اجتماعی فعالیت داشته است. او بنیانگذار و مدیرعامل موسسه نور سپید هدایت است که در سال ۱۳۸۸ با هدف کاهش آسیب‌های اجتماعی در زنان و کودکان تاسیس شد. این موسسه به ارائه خدمات متنوعی از جمله پیشگیری از اعتیاد، توانمندسازی زنان و حمایت از کودکان آسیب‌دیده می‌پردازد.

فرشته‌ها بال ندارند.. 5eqc2fh5ucqo

فرشته‌ها بال ندارند..

سه‌شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۷۹.. ساعت ۲ بعد از ظهر بود که دولت اعلام کرد به علت برگزاری”کنفرانس بزرگ کشورهای اسلامی”، فردا چهارشنبه مصادف با ۲۸ اردیبهشت ۱۳۷۹ تمامی ادارات دولتی و مدارس تعطیل خواهند بود. باورم نمیشد که بعد از ۴ ماه که حتی یک روز هم نتونسته بودم مرخصی بگیرم، حالا فرصت سه روزه‌ای…

حسرتی که به اندازه یک قاب بود! IMG_0733

حسرتی که به اندازه یک قاب بود!

در بازدیدها برای تکمیل پرونده کودکان کار ساکن در محل، آرزوی بچه ها را پرسیده بودم. بعد از چنددهفته از مرکز پرتو سر زده به خانه فرهاد رفتم . در را که باز کرد جیغی از سر شادی کشید و گفت: «خدای من تلوزیون!! ممنون خاله! دیگه می‌تونم بازی‌های پرسپولیس رو ببینم، حتی می تونم…

همه با کرونا مبارزه می کنند، ما با شپش و گال! photo_2021-04-27_12-28-12

همه با کرونا مبارزه می کنند، ما با شپش و گال!

وضعیت زنان آسیب دیده بی خانمان گاهی آنقدر تلخ و اسف بار می شود که شرح آن به قلم نمی‌آید. آنچه می خوانید داستان نیست، روایتی‌ست واقعی از یک روزکاری در مرکز جامع کاهش آسیب بانوان: آمار زنان پا به سن گذاشته که راهشان به مرکز ما خورده و مهیمان ما هستند کم نیست این…

بیست هزار تومن، در ازای واگذاری یک کودک!! 20210419_175146 (2)

بیست هزار تومن، در ازای واگذاری یک کودک!!

وقتی همکارم وارد اتاق شد و گفت دختری را مادر معتادش آورده است و بیست تومان پول می خواهد، درکش برایم سخت بود با آنکه بارها در محیط کار با افراد مصرف کننده مواد چنین تجاربی را داشتم. با تعجب پرسیدم 20 هزار تومان می خواهد؟ گفت آره به خدا، دوباره پرسیدم یعنی دو تا…

نصف شدن مرد معتاد بر اثر برخورد با قطار در تهران/ چرا معتادان مکان امن مصرف مواد ندارند؟ +نصف+شدن+مرد+معتاد+بر+اثر+برخورد+با+قطار+در+تهران+

نصف شدن مرد معتاد بر اثر برخورد با قطار در تهران/ چرا معتادان مکان امن مصرف مواد ندارند؟

رکنا: در یک لحظه زندگی‌اش تمام شد. کسی نمی داند که چرا آن موقع روی ریل افتاده بود؛ شاید خمار بوده و شاید هم نشئه. هرچه هست لابد حواسش نبوده که قطار مرگ در حال نزدیک شدن به اوست، آنچه می دانیم این است که او سیاهی قطار را ندیده و ناگهان … . امروز…

مددسرا مکان مناسبی برای زندگی زنان سالمند نیست ,

مددسرا مکان مناسبی برای زندگی زنان سالمند نیست

سپیده علیزاده-فعال اجتماعی سالمندان به‌دلیل ناتوانی و شرایط ویژه‌ای که دارند، در شمار گروه‌های آسیب‌پذیر به‌حساب می‌آیند؛ گروه‌هایی که برای بقا نیازمند حمایت‌اند. پدیده سالمندان کارتن‌خواب در کنار سالمندآزاری در چند سال اخیر متاثر از عمیق‌شدن بحران اقتصادی و روند خدمات‌زدایی دولت از خود، گسترش یافته و به یکی از معضلات اجتماعی بدل شده است….

به دنبالش‌ نمی‌آیند 660993483-talab-org

به دنبالش‌ نمی‌آیند

گزارشی از رشد مراجعه سالمندان کارتن‌خواب به یکی از مراکز کاهش آسیب زنان و کودکان تهران مرضیه  حسینی- خبر‌نگار شرایط ویژه یک سال و نیم اخیر، از جمله شیوع کرونا و پیامدهای ناشی از  آن در کنار تنگناهای اقتصادی، آسیب‌های اجتماعی ناشی از فقر را گسترش داده است. بی‌خانمانی و به دنبال آن کارتن‌خوابی از…

در من، زنی عزادار مامِ دندان ریخته وطن است هفت_سین_سفید_در_پاتوق_معتادان_خلازیر_دروازه_تهران_نازنین_کاظمی_نوا

در من، زنی عزادار مامِ دندان ریخته وطن است

گاهی دلم بشدت برای خودم تنگ می شود، برای آن دخترک شوخ و شنگ بازیگوشی که روزگاری بی‌خیال از همه دنیا زندگی می کرد و از روزمرگی هایش لذت می‌برد. برای به یاد آوردن خنده‌های آن دختر، رقص موهایش در باد، صدای تق تق کفش‌های پاشنه بلند و شکوفه‌های گل سرخ روی پیراهنش باید قرن‌ها…

هفت سین سپید پوستر هفت سین سپید

هفت سین سپید

در آستانه نوروز 1400 بنا داریم #هفتسینسپید بچینیم در قلب حوزه آسیب، حاشیه شهر و در پاتوق های سخت در دسترس و میان افراد بی سرپناه و شهروندان فراموش شده شهرمان، نیت کرده ایم زیر سقف آسمان با سپزی پلو ماهی، میوه و شیرینی پذیرایی‌شان کنیم و بسته‌های عیدی تهیه کنیم از زیرپوش، شانه و…

عروسک هزار رنگ زندگی 660993483-talab-org

عروسک هزار رنگ زندگی

نفسش به شماره افتاده بود و هِن هِن می کرد از بس که چاق بود، بوی تند عرقش زیر دماغم می زد و حالم بهم می خورد، تمام سعیم را کردم که عق نزنم تا تمام شود. تمام شد و تن لش بو گندوش را از رویم برداشت. بدون آنکه به چهره اش نگاه کنم…